کانتونا، رنسانس من؛ «همه فن حریف و فرهیخته»


اختصاصی | به‌یاد زنده یاد «فرامرز خان» خوش‌رو و خوش‌صدای «اصلانی» كه «رفتن و سفر» را برای همیشه‌ها فراموش‌ناشدنی كرد!

غالباً این احساس وجود دارد که اریک کانتونا در حال بازی کردن با پیش‌فرض‌هایی است که از «اریک کانتونا» وجود دارد. او به‌خوبی می‌داند، و شما احساس می‌کنید، او مایل است در باره چیزهایی صحبت کند که از پیش در ذهن ما نقش نبسته است.

در خانه‌اش در لیسبون مصاحبه خود را انجام می‌دهد و برجسته‌ترین جنبه آن شخصیت ژرف‌اندیش و فکوری که او را متمایز می‌کند، منعکس‌کننده چیزی است که با تصورات عمومی مردم در تضاد است.

کانتونا فوتبالیست محشر و معرکه‌ای بود؛ اما ماندگاری او به چیزی ورای فوتبال باز می‌گردد. خارج از میادین فوتبال و در میدان زندگی نیز حقیقتاً نشان داده، چند مرده حلاج است.

از دسته آدم‌های عادی نیست که گاه‌وبیگاه با آن‌ها برخورد می‌کنیم یا می‌شنویم. او نه یک فوتبالیست متوسط بود که هر روز می‌بینیم و نه یک انسان معمولی که هر روز از کنار شما عبور می‌کنند. او اریک کانتونا است، یکی از روشن‌بین‌ترین بازیکنانی که تابه‌حال دیده‌اید!

من تا آنجا که ممکن است تلاش می‌کنم با شرط‌وشروط خودم زندگی کنم و‌ دنیای خودم را بسازم.

اریک کانتونا با گل‌ها، سینما و تئاتر، اهداف و فعالیت‌های اجتماعی خود زندگی‌ها را تغییر داده است. خارج از زمین، او به همه چیز از مدلینگ تا بازیگری، شعر و نقاشی رنگ‌روغن می‌پردازد و حالا آلبوم جدید موسیقی او مانند هر کار دیگری که او انجام می‌دهد، «اریک کانتونایی» است!

نُت «هفت»

از زمانی که در دسامبر ۱۹۹۲ از الندرود لیدز یونایتد وارد اولدترافورد شد، منچستریونایتد را برق انداخت. همه چیز جلایی گرفت، میراث تسخیرناپذیر سر الکس فرگوسن را شعله‌ور ساخت و فوتبال را در بریتانیا متحول کرد.

بعد از آن دوران درخشان به دنبال بنای دنیاهای جدیدتری رفت. ایده‌های ذهنی او چیز دیگری است؛ شاید غیرقابل‌لمس، با تداومی همیشگی و رشدی غیرقابل‌انکار.

و چشمگیرتر از هر چیز، هر آنچه انجام می‌دهد اصلاً و ابداً ربطی به فوتبال ندارد. آدمی را می‌بینید که اگر کانتونای فوتبالیست نبود، مطمئن هستید باز هم به تجارب و گشودن دروازه‌های متفاوتی دست می‌زد.

بدون شک او بازیکن باورنکردنی بود، از نظر بدنی، قدرتمند، گل‌زن گل‌های کلیدی در لحظات کلیدی، نترس و ترسناک، دارای مهارت‌های کمیاب و نادر. غیرقابل‌پیش‌بینی، باهوش و درک زیاد از آنچه بدان مشغول بود. مردی که همیشه حضوری محسوس در میدان نبرد داشت. خیلی محسوس!

کانتونا همچنان یک قهرمان مردمی برای وفاداران یونایتد بشمار می‌رود که هنوز نام او را می‌خوانند، اگرچه او تقریباً ٣٠ سال پیش بازنشسته شده است. اما اقتدار و تسلط، غرور و اعتمادبه‌نفس و قدرتی در او موج می‌زد که همیشه او را ممتاز و متمایز می‌ساخت. کینگ اریک بازیکن، قهرمان و اسطوره‌ای کلیشه‌ای نبود. به هیچ وجهی نبود.

او یکی از معدود فوتبالیست‌هایی است که هواداران سایر باشگاه‌ها دوستش داشتند و هنوز هم دوستش دارند. حتی اگر واقعه‌ای چون حادثه دیدار با کریستال پالاس را در کارنامه خود داشته باشد. جایی که پاسخ او به آزار متیو سیمونز هوادار پالاس در سلهرست پارک در ژانویه ١٩٩٥، ضربه کونگ‌فوی دو پای او بود و منجر به محرومیت هشت ماهه از فوتبال و مجازات حبس شد که سپس به خدمات اجتماعی تعدیل پیدا کرد.

اریک کانتونا، برخلاف بسیاری از بازیکنان بازنشسته که نمی‌دانند با زندگی بعد از فوتبال چگونه کنار بیایند، همچنان پوینده و جوینده باقی‌مانده است، انسانی روشنفکر که همیشه به حرکت و جستجو ادامه می‌دهد.

مردی ورای میادین و مسابقات حرفه‌ای، با شهرتی فراتر از فوتبال. کسانی که فقط فوتبال را دنبال می‌کنند نام او را می‌دانند. درحالی‌که او از زمان بازنشستگی حدود ٣٠ فیلم بازی کرده است و در دنیای هنر و شعر، حرکت و حضوری دائمی داشته است. بی آن‌که تقلایی برای تبلیغ و خبرسازی داشته باشد، همیشه درگیر مسائل و مشکلات اجتماعی است که به آنها اعتقاد راسخ دارد، به‌ویژه برای افرادی که بی‌خانمان هستند، و دائماً با نگرانی تلاش بی‌وقفه‌ای در این راستا انجام می‌دهد.

طرز تفکر و ایده‌های زندگی او بر اساس آنچه بدان معتقد است همچنان مرا خیره می‌کند و کانتونا را تمام‌وکمال در لیگ دیگری قرار می‌دهد.

یک شورشی واقعی که بهانه‌های زیادی برای مبارزه دارد. در فیلم «در جستجوی اریک» اثر کن لوچ، خیلی طعنه‌آمیز گفت:

من مرد نیستم، من کانتونا هستم.

شاید شیفتگی در آن نهفته است؛ اما هرگز به خودشیفتگی و نارسیسم منجر نشد.

ورود به وادی‌های متفاوت از مشخصه‌های کانتونا و کانتونائیسم است. سبک و سیاقی که دل می‌خواهد و جرئت. در راه‌ورسم او مرزی وجود ندارد. اکنون کانتونا به جدیدترین تلاش خود دست زده است؛ ضبط یک آلبوم زنده موسیقی.

با آهنگ‌های نوشته شده توسط او که در یک تور در زمستان گذشته، ضبط شده است: «Cantona Sings Eric»

“کانتونا”، اریک را می‌خواند 

با عناوینی مانند «بهشت خودم را می سازم I’ll Make My Own Heaven» که‌ در آن می‌خواند:

فقط خودم، خودم را قضاوت می کنم.

«ما به خودمان ایمان داریم We Believe in Ourselves» و «تو را خیلی دوست دارم I love you so much» که یک یادداشت عاشقانه به طرفداران یونایتد با اشاره به مرغ‌های دریایی و ماهیگیران و اشاره به جمله معروف او بود.

زمانی که اریک کانتونا در سال ۱۹۹۵ پس از یک جلسه استیناف در دادگاه دادگستری کرودون به دنبال ضربه کونگ‌فوی خود در یک کنفرانس مطبوعاتی در مقابل اتاقی مملو از روزنامه‌نگاران قرار گرفته بود، فقط یک جمله ابراز کرد که یکی از مشهورترین نقل‌قول‌های تاریخ فوتبال انگلیس است:

وقتی مرغ‌های دریایی، قایق ماهی‌گیران را دنبال می‌کنند به این دلیل است که فکر می‌کنند ساردین به دریا پرتاب می‌شود.

کانتونا تور جدیدی در آوریل آغاز خواهد کرد، تأثیرات کار او واضح است، سرژ گینزبورگ Serge Gainsbourg، نیمچه آوازی که با حرف توأم می‌شود، لطافت طبع و احساس لئونارد کوهن. اما ستایش و تأثیر او از جیم موریسون، رهبر گروه The Doors به‌سختی قابل‌تشخیص و شنیدن است. ولی یک چیز قطعی است؛ کانتونا حوزه جدید را جدی گرفته است. این فقط یک جلب‌توجه کنایه‌آمیز و نیمه‌کاره نیست.

زمانی که او از فوتبال محروم شد، ترومپت را به دست گرفت، و به موسیقی جاز گوش داد. اکنون شاهد تولد اریک خواننده و ترانه‌سرا هستیم.

اریک کانتونا همیشه حرف‌های شنیدنی بسیاری برای بازگویی دارد. چیزی که عمدتاً عادت نکردیم از بازیگران فوتبال خارج از دایره فوتبال بشنویم. مصاحبه اخیر او با «بیگ ایشیو THE BIG ISSUE در ماه March 2024» مستثنی از قاعده همیشگی نیست.

امیدوارم با من هم عقیده باشید، مهم نیست او را دوست دارید یا ندارید، اهمیت او در «نوع نگاه» اوست. ازاین‌رو همه چیز را به دست فراموشی بسپارید و دل را برای ۱۰ دقیقه به او بدهید، به کانتونا؛ «اریک کانتونا»

امیرحسین صدر

۲۶ مارچ ۲۰۲۴


شاید مهم نباشد که او در این حیطه حرف زیادی برای گفتن نداشته باشد و خیلی‌ها او را جدی نگیرند. مهم در نوردیدن دنیاهای ناشناخته است.

خاطرم هست لوییس چیلتون در ایندیپندنت بعد از تماشای کنسرت او در منچستر در اواخر سال گذشته از تجربه‌اش اصلاً راضی نبود؛

«کانتونا راه خود را از طریق مجموعه‌ای از ترانه‌های بدون ساز و وزن و tune که بسیاری از آن‌ها ساخته‌های پیش‌پاافتاده خودش هستند، پیش می‌برد. من قهرمان بوده‌ام، جنایت‌کار بوده‌ام. تو متنفری. تو مرا دوست داری. من فقط توسط خودم قضاوت می‌شوم، دائماً غرغر می‌کند.

حتی به شوخی می‌گوید: «از تئاتر رؤیاها به تئاتر رؤیاهای دیگری پا گذاشته‌ام»

صدای تشویق برای ذکر نام استادیوم خانگی منچستریونایتد بالا می‌رود. در زمین، کانتونا همیشه باکس آفیس خالص بود، به‌گونه‌ای که کمتر بازیکنی تا به امروز بوده است.

اما در اینجا، حرکات او نشان می‌دهد او از دایره خود خارج است. بهترین ترفند او در واقع سوت زدن اوست که چند بار در طول شب به نمایش می‌گذارد. لب‌های جمع شده، موفق به دستیابی لرزش و افت‌وخیز خوبی می‌شود، اگر فقط این کنترل را روی آوازهایش داشت…

در اواخر برنامه، صبر حضار لبریز می‌شود، همه ترجیح می‌دهند «۱۲ روز کانتونا» که سرود طرفداران یونایتد برای اوست را اجرا کند. مانند بسیاری از فوتبالیست‌ها، کانتونا مصمم است همه ۹۰ دقیقه را بازی کند. او فقط باید شکرگزار باشد بازیگر دوران قبل از VAR است. بازگشت و فکر تماشای این شب، سخت و دلخراش است»

اما کانتونا به راه خود ادامه می‌دهد و باکی ندارد چه روی خواهد داد. تفاوت، بینش و دیدگاه‌های او است که جذابیتش را به‌عنوان یک انسان بیش‌ازپیش می‌سازد.

آنچه در پی می‌آید، مصاحبه کانتونا با بیگ ایشیو THE BIG ISSUE است که در صورت لزوم توضیحاتی در گوشه‌وکنار به آن اضافه شده است.

“مساله‌ی اصلی” 
اوست

خوانندگی، و‌ حضور روی صحنه، آیا این چیزی بود که همیشه به آن چشم داشتید؟

من از کودکی همیشه به هنر علاقه داشتم. پدرم، آلبرت، نقاش است. او من و برادرانم را به گالری‌ها می‌برد. وقتی مشغول نقاشی بود، نزدیکش بودم. در کنارش نقاشی می‌کشیدم، خیلی چیزها را توضیح می‌داد. اما همیشه به ورزش هم علاقه زیادی داشتم؛ بنابراین با فوتبال شروع کردم، به نظرم کمی بهتره، نه؟

اما همیشه می‌دانستم که در هنر، هر نوع آن، مثل نقاشی، عکاسی، بازیگری، کاری انجام خواهم داد. موسیقی، آره، موسیقی آخرین مورد است. از زمانی که از فوتبال بازنشسته شدم، هیچ‌وقت حوصله‌ام سر نرفته است، تا امروز در ۳۰ فیلم یا سریال تلویزیونی نقشی داشته‌ام.

من با بنیاد (آبه پیر Abbé Pierre) بنیادی بزرگ در فرانسه است، یک کتاب عکاسی برای افراد بی‌خانمان تهیه کردم. با آنها به فرانسه و برزیل سفر کردم تا از افراد بی‌خانمان یا افرادی که در خانه‌های بسیار کوچک و حلبی‌آبادها زندگی می‌کنند عکس بگیرم. یک ماجراجویی با دوربین و همچنین ماجراجویی انسانی و اجتماعی بود. وقتی ابه پیر درگذشت، از ۲۰ نام برای جایگزینی خود یاد کرد تا به مردم یادآوری کنند چه اتفاقاتی در گوشه‌وکنار دنیا می‌افتد. نام من در میان لیست او بود.

آبه پیر کشیشی کاتولیک بود، از مبارزین مقاومت در فرانسه و قهرمان بی‌خانمان‌ها و محرومان. او در سال ۲۰۰۷ در سن ۹۴ سالگی درگذشت.

 تعهد کانتونا به خیریه بی‌خانمان‌ها طولانی و عمیق است. کتاب عکاسی او در سال ۲۰۰۹ منتشر شد. در سال ۲۰۱۲ برنامه‌ای را برای نامزدی برای ریاست‌جمهوری فرانسه اعلام کرد. مشخص شد که این یک ترفند تبلیغاتی برای افزایش آگاهی در مورد بنیاد آبه پیر و بحران مسکن در فرانسه است.

در ابتدا، قبل از ضبط ترانه های خود، برای همسرتان، بازیگر و هنرمند « راشیدا براکنی Rachida Brakni» و گروهش «لیدی سر Lady Sir»اشعاری نوشتید؟

وقتی من به‌عنوان ترانه‌سرا و شاعر گروه معرفی شدم، انتقادات زیادی از سوی منتقدان رسانه‌های بزرگ فرانسه داشتم. یکی از مجلات فرهنگی در فرانسه از خانم مسئول صفحات موسیقی پرسیده بود؛ آیا به آلبوم راشیدا براکنی گوش دادی؟ و او در پاسخ گفته بود؛ نه، من به آلبومی با اشعار نوشته شده توسط یک فوتبالیست سابق گوش نمی‌دهم! البته اون خانم حق دارد هر چه می‌خواهد فکر کند!

اما دو سال بعد، متن آهنگی را برای گروه نوشتم؛ به نام «زمان می گذرد Le Temps Passe»، از همان روزنامه نگار می پرسند؛ آیا آلبوم Lady Sir را دوست داری و او می گوید بله و آهنگ مورد علاقه اش «زمان می گذرد»است! من آن را با نام «آگوست راوریچ Auguste Raurich» نوشتم، نام پدربزرگ و مادربزرگم از طرف اقوام مادری، که اهل کاتالونیا بودند. بنابراین گاهی برای قبول و پذیرش باید راه های دیگری را در پیش بگیرید.

زمان می گذرد؛

«به آنکه دوستش داریم مهر خود را ابراز کنیم»

قطعه‌ی lady sir, شعر از کانتونا

غالبا فوتبالیست‌های سابق و بازنشسته می‌گویند؛ چیزی که بیشتر از همه دلتنگ آن هستند حضور در مقابل جمعیت است. آیا روی صحنه بودن، به همان اندازه به آن سعادت و لذت قدیمی نزدیک است؟

بله. من در تئاتر با استفاده از کلماتی که دیگران نوشته‌اند روی صحنه رفتم که کاملاً متفاوت است (کانتونا در سال ۲۰۱۰ در نمایش «رو به بهشت Face au paradis» روی صحنه Théâtre Marigny در پاریس در نمایشی به کارگردانی رشیدا براکنی ایفای نقش کرد.

موسیقی، نزدیک‌ترین چیز به هیجانی است که در میادین و بازی فوتبال می‌توانیم داشته باشیم. موسیقی همه را لمس می‌کند، هر یک از ما را. فکر نمی‌کنم انسان موسیقی را آفریده باشد، موسیقی بخشی از وجود انسان است.

یک بچه دو ساله را ببینید، شروع به راه رفتن می‌کند، و وقتی قطعه موسیقی می‌شنود، شروع به رقصیدن می‌کند. آنها هرگز یاد نگرفته‌اند موسیقی چیست. اما غریزی عکس‌العمل نشان می‌دهند. موسیقی چیز بسیار خاصی است.

آنچه روی صحنه اتفاق می‌افتد به انرژی طرفداران بستگی دارد، بنابراین آنها کاملاً بخشی از انرژی و اتفاقات جاری در صحنه هستند. من از این انرژی استفاده می‌کنم. از انرژی حضار. مطمئناً این چیزی است که من دوست دارم، شاید به همین دلیل است درگیر ساخت و اجرای موسیقی شدم، تا جلوی مردم باشم و انرژی و آدرنالین و شور و ذوق، وجد و سرور، غم و احساسات خود را به اشتراک بگذارم.

حالا زمان نواختن گیتار است… 

برای ساختن موسیقی خود، تلاشی برای تقلید و تاثیر از ترانه سرایان مورد علاقه تان شما داشتید؟

لئونارد کوهن، سرژ گینزبورگ، نیک کیو Nick Cave یا The Doors کسانی هستند که خیلی به آنها گوش می‌دهم، موسیقی آنها را دوست دارم، اشعار و شخصیت آنها را، فکر می‌کنم آنها انسان‌های کاملاً آزاده‌ای هستند. هنرمندان واقعی، هنرمندان صادق با شخصیت‌های بزرگ. تحت‌تأثیر همه این چیزها قرار گرفته‌ام، اما مهم این است که راه خودم را پیدا کرده‌ام. نمی‌خواهم از کسی کپی کنم.

می‌خواهم در هر زمینه‌ای که کاری انجام می‌دهم خودم باشم. این کلیدی‌ترین چیز است، تا راهت را پیدا کنی. آهنگ «دوستانی که از دست دادیم The Friends We Lost» یک ترانه داغ است و سرآمد تمامی ترانه‌ها در آلبوم. گینزبورگ با پژواک‌هایی از «ترکم نکن Ne Me Quitte Pas» اثر ژاک برل، بسیار ساده اما بسیار قدرتمند است، همراه با شعر «دوستانی که از دست دادیم/زمانی که تلف می‌کنیم».

آیا در وصف و خاطره یک نفر شکل گرفته یا فقط احساسی در باره گذشت زمان است؟

 دارم پیر می‌شوم. آوریل آینده ۵۸ ساله خواهم شد. آن‌قدر بزرگ شده‌ام که دوستان و خانواده‌ام را از دست بدهم و روزی هم نوبت من خواهد رسید. دلم برای دوستانم، برای خانواده‌ام تنگ شده است. می‌خواستم آهنگی برای آن‌ها بنویسم. از زمانی‌های که از دست دادیم و لحظات خوبی که با هم داریم. شاید یکی دو سال بعد بگویم با دوستانم لحظات خیلی خوبی داشتم، اما با خودم تکرار کنم باید روزهای بهتری را با آنها می‌گذراندم.

وقتی کسی را دوست دارید بیشتر و بیشتر می‌خواهید و گاهی اوقات آن‌طور که قلباً خواهان آن هستید و آن‌طور که بایدوشاید وقت نمی‌گذارید.

 در هر موقعیتی با افرادی که دوستشان دارم، احساس عجیبی در من وجود دارد، انگار وقت خود را تلف کرده‌ام و چیزهایی را که باید ابراز نکردم.

حسی که می‌گوید؛ وقت زیادی برای سپری‌کردن با افرادی که دوستشان دارم صرف نکرده‌ام، و انگار زنان را بیهوده ازدست‌داده‌ام.

 حقیقت این است که اگر به افرادی که دوستشان داریم نگوییم؛ دوستشان داریم، شانس و وقت خود را بیهوده تلف‌کرده‌ایم.

آن هایی که زیر چشمی و هر از گاهی کانتونا را دنبال می کنند احتمالا خوب می دانند.

اینک مسجل و مسلم است کانتونا مدافع خارجی‌ها است. او قبلاً با افتخار از اینکه پدربزرگ و مادربزرگ مادری‌اش جمهوری‌خواه و آزادی‌خواه بوده اند و تا قبل از اینکه مجبور به فرار شوند، با فاشیست‌های فرانکو در اسپانیا می‌جنگیدند، صحبت کرده است.

او به عنوان فرزندی از خانواده پناهندگان، در گذشته رسما گفته بود؛ به پناهندگان در خانه خود جای خواهد داد.

و در سوی دیگر خانواده، پدرش علاوه بر نقاشی، پرستار بیماران روانی نیز بود.

معتقدید این بخش از تربیت خانواده، شما را شکل داده است، تا به گونه‌ای متفاوت از افرادی که در جامعه ما به نوع دیگری قضاوت میشوند، حمایت کنید؟

فکر می‌کنم. بله همین‌طور فکر می‌کنم. از طرف پدری، عموی های بزرگم، از جنگ دهه ۴۰ برگشتند. عموی من چند سال زندانی بود تا بازگشت. ما دائماً از تعداد افراد کشته شده در جنگ حرف می‌زنیم، بی‌آنکه در مورد افرادی صحبت کنیم که کاملاً از جنگ و در جنگ آسیب‌دیده‌اند یا عقل خود را ازدست‌داده‌اند. عمو بزرگه پدرخوانده پدرم بود. فکر می‌کنم پدرم به‌خاطر او در یک بیمارستان روانی که عموی من بستری شده بود به پرستاری مشغول شد. این برای او خیلی سخت بود.

جنون و دیوانگی دنیایی است که ما در آن زندگی می‌کنیم. دیوانگی آخر مرز است. افراد زیادی به آن مرز رسیده‌اند و ما به آن‌ها می‌گوییم؛ دیوانه. اما در این‌سوی محدوده افراد زیادی داریم؛ مانند جورج بوش، نتانیاهو، و ازاین‌دست که صدها هزار نفر را می‌کشند، اما هنوز در پیراهن‌های معمول خود روز را شب می‌کنند، بی‌آنکه متهم به دیوانگی شوند!

من سمت خودم را انتخاب کردم، فکر می‌کنم در سوی خوب تاریخ ایستاده‌ام. ترجیح می‌دهم با افرادی زندگی کنم و روزگار بگذرانم، حتی اگر خارج از جامعه ساخته شده ما به‌حساب بیایند، برایم اصلاً مهم نیست. من تاحدامکان، شدیداً تلاش کردم دنیای خودم را بسازم. نه‌تنها به این دلیل که پدرم یک پرستار در یک بیمارستان روانی بود، بلکه دلایل زیاد دیگری دارد.

عاشق هنرمندانی هستم که خارج از محدودیت و عرف معمول کار کرده‌اند. کسانی که دیوانه قضاوت می‌شوند، مانند فن گوگ (نقاش هلندی پست امپرسیونیست. آثار او به دلیل رنگ‌های چشمگیر و قدرت عاطفی تأثیر زیادی بر هنر مدرن گذاشت. او از توهمات و حملات بیماری روانی رنج می‌برد. زمانی که او جان خود را گرفت فقط ۳۷ سال داشت)، آنتونین آرتو (پرچم‌دار اصلی آوانگارد اروپایی) آرتور ریمبو (شاعر فرانسوی، اشعاری با مضامین سوررئال و تأثیرش بر ادبیات و هنرهای مدرن)، و همه آدم‌های این جوری!

خانواده فن گوگ او را به بیمارستان روانی بردند. خانواده آرتو دقیقاً همین کار را انجام دادند، برای من آنها نابغه به‌حساب می‌آیند. آرتو کتابی درباره فن گوگ نوشت؛ “Van Gogh, the Man Suicided by Society”.

جامعه‌ای که مردی را به خودکشی واداشت، مردم فن گوگ را دیوانه خطاب می‌کردند، اما او نابغه‌ای بود که مشغول مشاهدات خود از این دنیا بود. آرتو هم داستان مشابهی داشت. اما حالا از هر دوی آنها در کتاب‌های تاریخ به‌عنوان نابغه یاد می‌شود. من شیفته این جور آدم‌ها هستم. مجذوب چیزی هستم که ما آن را دیوانگی می‌نامیم و درعین‌حال از آن می‌ترسم، برای اینکه همه ما روی خط نازکی ظریفی راه می‌رویم و خوب می‌دانید، همه به‌راحتی می‌توانیم به آن سو برویم…

و گاهی قلم موی نقاشی

ما میراثی هزاران ساله در مورد خوب و بد بودن داریم. اما زمانی که برای آن مبارزه می کنیم، انگار به خارج از محدوده تعیین شده پا گذاشته ایم، و احساس گناهی داریم. چرا احساس گناه می کنیم؟

بخاطر والدین ما، تربیت ما، تحصیلات ما، عقاید و باورها، مذاهب، همه چیز، همه چیز. و من سعی دارم با آن مبارزه کنم. وقتی کوچک‌تر بودم به دهکده‌ای در کوه‌های آلپ رفتیم، زنی بود که ممکن است او را دیوانه خطاب کنید، اما من به صحبت‌های او علاقه‌مند شدم. من عاشق این زن شدم، عاشق نحوه بیان و اظهارات او. دوست دارم دور و برم را چنین آدم‌هایی بگیرند و با این جور آدم‌ها قاتی بشم

پس از حملات هفتم اکتبر حماس به اسرائیل، کانتونا که مدت هاست از مردم فلسطین حمایت می کند، پیامی در اینستاگرام منتشر کرد که در آن نوشت:

«دفاع از حقوق بشر فلسطینی ها به این معنا نیست که شما طرفدار حماس هستید. گفتن فلسطین آزاد به این معنی نیست که شما یهودستیز هستید یا می خواهید همه یهودیان از بین بروند»

در حال حاضر موضع شما چیست؟

آنچه در ۷ اکتبر روی داد وحشتناک است، و به طور حتم، همه با آن موافق هستند. اما به نظر می‌رسد برای بسیاری از مردم همه چیز از ۷ اکتبر شروع شده است. دهه‌هاست بدترین چیز دنیا پول نیست، ارتباط است. با ارتباط می‌توانید همه را تغییر دهید. شما موضع من را می‌دانید. اخیراً شروع نشده، بیش از ۲۰ سال است با مردمی که از جنگ رنج می‌برند احساس نزدیکی می‌کنم.

من یک ترانه در این رابطه نوشتم که به زودی منتشر می شود؛

پاکی را ارزانی داشتند،

قدرت مُردَن را،

اما بلیطی به ما برای عدالت بیشتر تقدیم کنید،

به ما بلیطی بدهید برای دو مِلکِ در صلح

همیشه ‌گفتید تا زمانی که گلیزرها هستند درگیر منچستریونایتد نخواهید شد. اگر سرجیم رتکلیف، مالک جدید به شما زنگ بزند و بگوید، اریک بیا، سرمربی ما باش، چه خواهید کرد؟

درگیر چیزهای زیادی هستم اما واقعا مایلم سرمربی یونایتد باشم. یونایتد بطور کامل در قلب من باقی مانده است. اما در هر کاری که انجام می دهم به سختی تلاش می کنم، صد درصدم را می گذارم تا اعتماد‌به‌نفس کامل داشته باشم و‌ بتوانم از کاری که انجام می‌دهم، لذت ببرم. اما وقت مدیریت و مربیگری را ندارم. شاید چیز دیگری…

اما مطمئناً با جیم رتکلیف باز می‌گردیم و در میان بهترین‌ها قرار می‌گیریم. نحوه هدایت باشگاه اهمیت دارد. رتکلیف، همه عمر طرفدار یونایتد بوده، و البته تاجر بزرگی است، و به ورزش نیز علاقه زیادی دارد. او تجربه زیادی زمانی که رئیس باشگاه نیس بود، به دست آورد،و من فکر می‌کنم او ایده‌های درستی داشت. از این رو با حضور او، سرمربی می‌تواند در فضا و محیط خوبی کار و بارش را رتق‌وفتق دهد.

در دوران لیزرها ترجیح می‌داد در گوشه‌ای بنشیند

اگر دوران بازیگری فوتبال شما بود، وسوسه می‌شدید با این مبالغ هنگفت مالی به عربستان سعودی بروید؟

نه. نه! وقتی کوله بارم رو بستم فقط ۳۰ سال داشتم. زمانیکه اشتیاقم را از دست دادم تصمیم گرفتم بازنشسته شوم. راحت می توانستم پنج یا هفت سال دیگه بازی کنم. من هرگز برای پول فوتبال بازی نکردم. یادتان باشد، برای بازی در منچستریونایتد هم پول زیادی می گرفتم.

با رفتن به عربستان سعودی نمی توانیم در مورد علاقه و عشق به فوتبال صحبت کنیم. فقط حرصی است برای پول درآوردن. برای بازیکنان قدیمی‌ و مسن‌تر، خوبه، اما برای برخی از بازیکنان، شاید ۳۰ ساله؟ آنها دیگر شوق و علاقه ای به فوتبال ندارند، و بهتر است بازنشسته شوند.

اگر تصمیم بگیرید به عربستان سعودی بروید، شک‌نکنید صرفا برای پول است. 

همیشه با شور زندگی می کنم. سعی می کنم تا جایی که ممکن است با اشتیاق زندگی کنم، سرشار از شور و شر و علاقه و احساس و عشق.


اریک کانتونا همیشه فراتر از یک فوتبالیست بود. برای هم‌تیمی‌هایش، او یک نعمت بود. برای هواداران منچستریونایتد، یک‌جور مسیحای بداخلاق. برای همه، یک معما. از خود کانتونا بپرسید، و مطمئن نیستم که او به شما چه خواهد گفت. اما شومن بزرگ فوتبال دهه ۱۹۹۰ همیشه خود را به‌عنوان یک «رنسانس من renaissance man همه‌فن‌حریف فرهیخته» معرفی کرده است.



Source link